سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
   

 

 
-->



مجتبی اربابی
ما غیر ابالفضـــــل دلدار نداریــم مامست ولاییم هشیار نداریـم توهمـــــدم هر غمی ابالفضــل عشـــــق همه عالمی ابالفضــل قربـــــــــــــــــان وفات ابوفاضــــــل جانــــــــــــــم به فدات ابوفاضـــــل
پست الکترونیک
پروفایل مدیر وبلاگ

()
» محرم (26)
» مهدی (1)
» تصاویر علقمه (1)

» میلاد حضرت عباس(ع) مبارک باد
» هیئت حضرت ابالفضل(ع) نوش آباد
» ارباب ! صدای قدمت می آید
» رمضان مبارک
» اربعین حسین(ع) تسلیت
» عصر دوازدهم محرم....
» ما غیر ابالفضـــــل دلدار نداریــم
» هوا هوای حسین......
» مراسم سقاخوانی نوش آباد
» ای اهل عزا ماه محرم شده نزدیک
» باز بوی محرم می آید.
 

شهادت عباس(ع) دوشنبه 85 بهمن 2
 

 

شهادت قمر بنی هاشم به روایت مرحوم مجلسی

مرحوم مجلسی به استناد خود از نصر ابن مزاحم و دیگران نقل می کند:

عباس (ع)که سقا و صاحب لوای حسین علیه السلام بود ،برای جنگیدن اجازه خواست .امام حسین (ع) فرمود:برادر،تو علمدار لشکر منی و با رفتن تو در تفرقه در اوضاع و احوال من روی خواهد داد .
عباس علیه السلام عرض کرد :علمدار ی من به روز قیامت افتد .میل دارم از این دشمن داد دلی بگیرم و خونهای جوانان بنی هاشم را مطالبه کنم .
انگاه حضرت فرمود:اینک که سر رزم داری ،آبی طلب نما.
عباس (ع) به میدان رفت و موعظه کرد ولی اثر نبخشید .نتیجه را به عرض رساند .انگاه صدای العطش بلند شد .عباس اجازه گرفت .سوار شد،امد عقب خیام ،مشک ابی گرفت و وعده اب به اطفال داد و به طرف فرات رفت،در حالی که چهار هزار سپاهی از انجا حفاظت می کردند.عباس با انها به پیکار پرداخت و هشتاد نفرشان را کشت .پس وارد شریعه شد ،مشک را پر از اب کرد و بیرون امد که سر راه او را گرفتند.عباس به جنگ پرداخت چون می خواست اب را به اطفال برساند و همان رجزی که ابی مخنف اورده است انشا فرمود.انگاه راهی را در نظر گرفت تا اینکه از میان درختان عبور کرد .کسی تاب مقاومت در برابر او را نداشت ،لذا کمین کردند و پشت درختی پنهان شدند .اول زید بن ورقاء و نوفل بن ارزق و دوم حکیم بن طفیل و مردی از بنی دارم دستهای مبارک او را قطع کردند.انگاه صدای عباس بلند شد :برادر ،برادرت را دریاب!

حسین علیه السلام سریعا خود را به او رساند و گریان گشت و فرمود:«الان انکسر ظهری و قلت حیلتی ..»
امام با حالی محزون و گریان ،دست به کمر گرفت و به طرف خیام حرکت نمود ولی قدمها را اهسته بر می داشت و با صدای غم انگیزی فریاد زد :

«اما من مجیر یجیرنا؟ اما من مغیث مغیثنا؟اما من طالب حق ینصر نا؟اما من خائف من النار فیذب عنا؟»
(ایا کسی هست که ما را پناه دهد ؟ایا فریا رسی هست که به فریادمان برسد ؟ایا طالب حقی هست که یاریمان کند ؟ ایا ترسان از دوزخی هست که از ما حمایت کند ؟)

هیچ کس جواب امام را نداد .سکینه به اطفال از خیمه ها بیرون امدند،عنان اسب سیدالشهدا را گرفتند و گفتند:
«این عمی عباس ؟» امام با صدای امیخته با اشک فرمود :عموی شما را کشتند.



 

نظر

 
 
 
» پایگاه جامع عاشورا
» قالبهای مذهبی وبلاگ
» پایگاه اینترنتی شهرداری نوش آباد
» پایگاه اطلاع رسانی امام رضا(ع)
» پایگاه اطلاع رسانی نوش آباد
» وبسایت محمد مسلمی زاده
» وبسایت دکتر علی شریعتی
» پایگاه اطلاع رسانی شیعیان
» آخرالزمان و ظهور مهدی(ع)
» وسایت مداحان اهلبیت
» ریحـانة الحسین نوش آباد
» محرم ،کربلای نوش آباد
» محبان حضرت مهدی(ع)
» از تو می پرسند..
» هو اللطیف
 
کل بازدید : 259064
بازدید امروز :8
بازدید دیروز : 4
تعداد کل پست ها : 62
» پیام‌رسان
» نقشه سایت
» اوقات شرعی

  RSS 2.0  

 
 
 
< style="z-index: 1000; position: absolute; top: 0px; left: 0px; border-width: 0px;">