در مدح حضرت ابو الفضل دل شوریده نه از شور شراب امده مست دین و دل ساقی ساقی شیرین سخنم برده ز دست ساغر ابروی پیوسته او محوم کرد هر که را نیستی افزود به هستی پیوست سرو بالای بلندش چه خرامان می رفت نه صنوبر که دو عالم به نظر امده پست قامت معتدلش را نتوان طوبی خواند چمن فاستقم از سرو قدش رونق بست لاله روی وی از گلشن توحید دمید سنبل روی وی از روضه تجرید برست ساقی باده توحید و معارف عباس شاهد بزم ازل شمع شبستان الست در ره شاه شهیدان ز سر و دست گذشت نیست شد از خود و زد پا به سر هر چه که هست رفت در اب روان ساقی و لب تر ننمود جان به قربان و فداکاری ان باده پرست صدف گوهر مکنون هدف پیکان شد اه از ان سینه و فریاد از ان ناوک و شست سرش از پای بیفتاد و دو دستش ز بدن کمر پشت و پناه همه عالم بشکست شد نگون بیرق و شیرازه لشکر بدرید شاه دین را پس از او رشته امید گسست نه تنش خسته شداز تیغجفا در ره عشق که دل عقل نخست از غم او نیز بخست حیف از ان لعل درخشان که زگفتار بماند اه از سرو خرامان که ز رفتار نشست یوسف مصر وفا غرقه به خون وا اسفا
دل و زندان غم او ابالدهر نرست اثر مرحوم ایه الله شیخ محمد حسن اصفهانی